احتمالاً همه ما قانون پنج نفر را شنیدهایم. قانونی از جیم ران فقید که میگوید ما میانگین پنج نفری هستیم (البته به جز خانواده) که در طول روز بیشترین وقت را با آنها میگذرانیم.
خوشبختانه یا متأسفانه شرایط فکری، مالی و در حالت کلی زندگیمان به سمت پنج نفری که بیشترین ارتباط را با آنها داریم میل میکند.
جنس این ارتباط این روزها نسبت به سالهای قبل از اینترنت کمی متفاوتتر شده است.
هر کدام از ما در شبکههای اجتماعی افراد زیادی را پیگیری میکنیم.
برنامههایی را از تلویزیون میبینم و یا در محیط کارمان با افرادی در ارتباط هستیم.
شاید هم کتابهایی را میخوانیم و آموزشهایی را دنبال میکنیم.
از این رو است که نوشتم خوشبختانه یا متأسفانه، ما شبیه افرادی میشویم که آنها را دنبال میکنیم. کلاممان، رفتارمان و منشمان شبیه آنها میشود.
انتخاب با خود ماست که سریال تلویزیونی را ببینیم که موضوعش حول حوش خیانت همسران به همدیگر میگردد یا کتاب گلستان سعدی و نظریه انتخاب ویلیام گلاسر را بخوانیم.
کتابها حاصل اندیشهها، مطالعات و تجربیات نویسندههایشان هستند، از این روست که میتوانیم این نویسندهها را برای معاشرت برگزینیم. در جایی شنیده بودم که ما برای زیستن به دو عمر نیاز داریم: یکی برای کسب تجربه و دیگری برای به کار بستن آن تجربیات.
همه ما میدانیم که عمرمان محدود است، پس یکی از گزینههایی که میتوانیم از آن بهره ببریم استفاده از کتابهاست که تجربههای زیسته نویسندگانشان هستند.
زندگی با اینترنت مزایای بسیاری برای همه ما داشته است و بهره بردن از شبکههای اجتماعی به جزئی جداییناپذیر از زندگی ما بدل شده است، اما حرف من این است که نباید خود را اسیر و عبیر آنها بدانیم.
به جای اینکه ما انتخاب کنیم که چطور از آنها برای زندگیمان بهره ببریم، کنترل خودمان را به آنها سپردهایم.
در همین زمان که مشغول نوشتن این پست هستم بارها وسوسه شدهام که بعد از دوازده ساعت کاری که در شرکت داشتهام، در تلگرام چرخی بزنم و پیج اینستاگرامم را وارسی کنم، اما با خودم قرار گذاشتم که موبایلم را در حالت سکوت قرار دهم، اول این مطلب را بنویسم و سپس به عنوان جایزه به کودک درونم بروم سراغ شبکههای اجتماعی.
ما رفتارهایمان را انتخاب می کنیم.
یک دیدگاه برای “چگونه قانون میانگین پنج نفر در زندگی ما تاثیر می گذارد؟”