در دنیایی زندگی میکنیم که به سرعت در حال تغییر است.
به طوری که اگر خودمان را با آن بهروز نکنیم از قافله جا میمانیم.
اینترنت به همه چیز زندگی ما شتاب داده است.
هر چه قدر که بر سرعت افزوده است از دقت کاسته است.
هر چقدر که رفاه و راحتی به ارمغان آورده، باعث کاهش توجه به خود و خانواده شده است.
با گسترش شبکههای اجتماعی فاصله بین افراد بیشتر شده است درعینحال که دسترسی افراد به همدیگر بیشتر شده است.
پارادوکس غریبی است.
در کنار هم هستیم ولی باهم نیستیم.
باری،
موضوع این نوشتار درباره یکی اثرات این افزایش سرعت بر زندگی ماست.
از این نظر که به افزایش توقعات نیز منجر شده است.
افزایش مدارک دانشگاهی مختلف، مدرک پشت مدرک، جوانان را به جمعکننده مدرک تبدیل کرده است بدون اینکه از ته آن مهارتی قابلعرضه و به درد بخور برای جامعه به وجود بیاید.
دانشگاه در عمل نه تنها ارزش افزودهای نداشته بلکه با بالا بردن توقعات باعث تخریب انگیزه و تلاش در جوانان نیز شده است.
دانشگاه در بهترین حالتش چیزی از جنس خودش را تولید کند.
دکتری که آن هم با سفارش مقاله و پایاننامهای در حوالی میدان انقلاب و کسب مدرک آبکی شاید فایدهاش نصیب کوزه شود و در صحبت بین فامیل سر پدر و مادر را بالابرده و اندکی افتخار نصیبشان کند.
بعد از این که دانشگاه رفتهی ما وارد جامعه شد، با مهارتهای نداشته چه میکند؟
او که بند نافش هنوز وصل است، چگونه میتواند گلیمش را در جامعهای که مثل اویی بسیارند از آب گل آلود بیکاری و تورم و کسادی کسب و کارها بیرون بکشد.
یک راه آگاه شدن از امکاناتی است که در اختیار دارد.
شروع یک کار، هر کاری اگر در مسیر علاقه و توانمندیاش باشد چه بهتر اما در غیر این صورت هر کاری که باعث شود دیگر آویزان خانواده نباشد.
دوم اینکه در حین انجام کار با گشودن چشم و گوش برای آموختن و بستن دهان برای غر زدن، به یادگیری و افزایش مهارتهایی که از آن به مهارتهای نرم تعبیر میشود، بپردازد.
مهارتهایی مثل فروش، ارتباط موثر، مذاکره، فن بیان و …
خوشبختانه کتابهای خوبی هم در هر کدام از این زمینهها وجود دارد.
با مطالعه آنها و به کار بستن آن به شکل عملی حتی در کارهای روزمره و معاشرتهای معمولی به روند رشد خود کمک شایانی میکند.
فکر میکنم دیگر وقت آن رسیده است که بار مسئولیت انتخابهایمان را خودمان به عهده بگیریم. از زمانی که عقل رس شدهایم بسیاری از کارها را میتوانستیم انجام بدهیم که انجام ندادیم و بسیاری را نمیبایست انجام میدادیم که انجام دادیم.
زندگی کردن در گذشته را رها کنیم و به آینده بیندیشیم، چون باقی عمرمان را در آن به سر خواهیم برد.
با کارهایی که امروز انجام میدهیم یا انجام نمیدهیم، میتوانیم فردای بهتری برای خودمان بسازیم.
با کار کردن، صبر و تدوام در یادگیری میتوانیم انتظار داشته باشیم به مرور غوره ما مویز شود.
شاد زی و دیر پای.