دوباره شب یک، شب دو

این یادداشت را به بهانه شروع دوباره خوانش کتاب «شب یک، شب دو» می‌نویسم.

این کتاب از آثار بهمن فرسی است که در سال پنجاه و سه منتشر شده است.

در بار اول و دوم خواندن کتاب نتوانستم خیلی با آن ارتباط برقرار کنم.

رمانی نامه‌نگاری گونه است که کم‌کم مزه عبارات و برخی کلماتش را حس می‌کنم.

در اینجا یک پاراگراف از این کتاب را ذکر می‌کنم تا با حال و هوای این رمان بیشتر

آشنا شوید:

«درست است، این زمانه و این زیست و این آدمیزاد، ما را طوری بار می‌آورند که هرگز نتوانیم فعل‌های یک رو و خالصی برای بیان کارهایمان به کار ببریم.

به ما، ناراضی نیستم و راضی هستم، یاد نمی‌دهند. به ما، ناراضی نیستم، یاد می‌دهند که معنی آن، راضی نیستم، است. فرار از این زبان بازاری و موذی و پلید یا جنگیدن با آن اصلاً آسان نیست.

ولی اگر تسلیم این زبان باشیم دیگر هیچیم؛ بنابراین به تو توصیه می‌کنم جغرافیایی را بخواه و آرزو کن که در آن، بی هیچ سعی و قصد قبلی، با کلمات شسته و تیز، بتوانی راضی بودن و راضی نبودن را بگویی و بنویسی.»

متن بی‌پرده و عریان این نوشته بیش از هر چیزی مرا مجذوب می‌کند.

چیزی که حتی وقتی برای خودم هم می‌نویسم سیستم سانسورچی درون اجازه نمی‌دهد که بی‌پروا بنویسم.

انگار یک اداره ارشاد در درونم هست که نوشته‌هایم را سانسور می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید