در جستجوی زمان از دست رفته

از شب قبل برنامه‌ریزی کرده‌بودم که ساعت هفت بیدارم‌ شوم اما ساعت هفت وهفده دقیقه صدای زنگ گوشی‌ام را شنیدم که خودش را جر می‌داد تا به گوش من برسد.

با حال نزار و یک چشم‌بسته و چشم دیگر باز رفتم به سراغش و خاموشش کردم. کمی وسط هال دراز کشیدم و فکر ‌کردم. درحالی‌که عذاب وجدان ناشی از بیدار نشدن به سراغم آمده بود، به علت بیدار نشدنم فکر می‌کردم. چند دقیقه‌ای گذشت و پس از اینکه با خودم قرارومدارِ راست و ریست کردن این تأخیر رخ داده را گذاشتم، رفتم سراغ نوشتن صفحات صبحگاهی.

آن را هم با همان حال نزار نوشتم و مجدداً کمی روی تخت دراز کشیدم.

بعدش به قرارم با خودم فکر کردم. بیدار شدم و کتاب مرد بالشی! را دستم گرفتم و خواندنش را شروع کردم. قبلاً چند صفحه‌ای از آن را خوانده بودم اما این بار هم از اول دوباره شروع کردم.

بعد خواندن چند صفحه، صبحانه خوردیم و بعد از صبحانه کتاب‌خواندن را از سر گرفتم. ساعت هشت‌وچهل‌وهفت دقیقه بود که با خودم گفتم که تا برنامه بعدی‌ام که نه شروع می‌شود سیزده دقیقه وقت دارم که کمی دراز بکشم و استراحت کنم.

این استراحت(ریلکسیشن) کار دستم داد تا به آنجا که چشم باز کردم و دیدم که ساعت نه و پنجاه و هفت دقیقه است.

بعد از این که با عذاب وجدان بیدار شدم به این فکر کردم که چرا من این زمان را از دست دادم.

برای من زمان چه مفهومی دارد؟

اصلاً چرا امروز صبح می‌خواستم هفت بیدار شوم؟

در این فکر بودم و به این نتیجه رسیدم که

ما در زندگی منابع متعددی در اختیار داریم.

زمان، خانواده، کتاب، اینترنت، درامدی که از کارمان به دست می‌آوریم.

این که چه طور امروز از این منابع استفاده کنیم نتایج فردایمان را رقم خواهد زد.

این که من امروز از زمانم برای خواب استفاده کنم یا برای چرخیدن در پیج‌های مختلف اینستاگرام یا برای خواندن کتاب مرد بالشی و خواندن درس‌های متمم.

من تصمیم می‌گیرم چه کاری را امروز انجام بدهم تا فردا از نتایج آن بهره‌مند شوم.

علاوه بر برنامه ریزی، تعهد به انجام برنامه باعث می شود که به نتایجی که می خواهیم برسیم.

پی نوشت: نمایشنامه مرد بالشی نوشته مارتین مک‌دونا و ترجمه امیر امجد را نشر نیلا منتشر کرده‌است.  

دیدگاهتان را بنویسید