ذهن ما کارخانه تولید فکر است. در شبانهروز افکار بسیار زیادی تولید میکند.
هر محصولی که در یک کارخانه تولید میشود از مواد اولیهای به وجود میآید.
ماده اولیه فکر هم دانش، تجربه و آموزشهایی است که ما در زندگی کسب کرده یا میکنیم.
فکر تولیدشده هم کیفیتهای مختلفی دارد. برخی از آنها راهی زبالهدانی میشود و برخی هم قابلعرضه و اجرا هستند.
این کارخانه تولید فکر را چه کسی اداره میکند؟
یک مدیرعامل دارد که تصمیم میگیرد و اجرا میکند و صفر تا صد کار را هم انجام میدهد.
این تصمیمها از زمان بیدار شدن در صبح تا زمانی که به خواب برویم را شامل میشود.
در بین این دو زمان هم کارهایی انجام میشود که تصمیم آن با مدیرعامل است.
خوب این مدیرعامل کیست؟ خودمان.
اما به نظرم هر فردی در این کارخانه تولید فکر از کس یا کسانی هم بهره میگیرد.
برای این که چه کاری را چه گونه انجام بدهیم از نظر و مشورت دیگران به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه بهره میبریم.
به عنوان مثال من در وبلاگ نویسی از نظر و مشورت محمدرضا شعبانعلی، شاهین کلانتری، لئو بابوتا، جان مارو و ست گادین استفاده می کنم.
حالا منظورم از این عبارت «از نظر و مشورت شان بهره می برم» این نیست که مطلبم را برایشان ارسال کنم تا نظرشان را بدانم. نه.
هر موقع از نوشتن دلسرد میشود به جان مارو و ست گادین فکر میکنم و این که مطالبی که محمدرضا و شاهین در وبلاگشان نوشتهاند.
ست گادین سالهاست که بدون وقفه هر روز در وبلاگش می نویسد.
جان مارو فردی است که از گردن به پایین فلج است ولی یکی از وبسایتهای بزرگ در حوزه آموزش تولید محتوا را اداره میکند.
هر کدام برای من از منظری الهامبخش هستند.
از زاویه دید این افراد به موضوع نگاه میکنم.
البته این هیئتمدیره ثابت نیستند.
در شرایط مختلف ممکن است که تغییر کنند و من از کمکشان بهره بگیرم.
متر و معیار من برای تغییر هم، راهی است که می روم. از کتابهایی که میخوانم.فیلمهایی که میبینم. آموزشهایی که دنبال میکنم.
دیروز به این هیئتمدیره فکر کردم و تغییراتی نسبت به قبل ایجاد کردم.
آیا شما هیئتمدیره ذهنی خود را انتخاب کردهاید؟